خاستگاه و جایگاه شاهنامه پژوهی

💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته

#کیانیان
یادداشت(۳۶)
🔻کی خسرو
سیر شدن کی خسرو از پادشاهی

🔶#دکتر_بتول_فخراسلام

⏹شست سال از پادشاهی کی خسرو می گذرد. ناگاه اندیشه و نگرانی، دل شاه ایران را در خود می پیچد که: مبادا روانم بداندیشی و کیش آهِرمَنی آورد؛ از یک سو نیایَم افراسیاب و از دگرسو، کاووس است!
کنون آن به آید که من، راه جوی
شوم پیش یزدان پر از آب، روی

⏹به سالار ِ بار می گوید کسی را به بارگاهم، راه مده و خود، جامه ی سپید و نو می پوشد و یزدان را نیایش می کند و چنین می گوید :
بیامُرز کرده گناه ِ مرا
ز کَژّی بکَش دستگاه ِ مرا…

بدان تا چو کاووس و ضحاک وجم
نگیرد هوا بر روانم، ستم…

روانم بدان جای نیکان رسان
نگهدار بر من، همین راه و سان

⏹پس از یک هفته ایستادن در پیشگاه یزدان بی تاب و توان، روز هشتم اجازه ی دیدار می دهد و پهلوانان، نگران از شاه می خواهند که اگر آزردگی دارد، در صدد جبران برآیند و اگردر نهان، دشمنی هست، بگوید تا چاره جویی کنند. شاه می گوید :
یکی آرزو دارم اندر نهان
همی خواهم از کردگار جهان

بگویم گشاده چو پاسخ دهد
به پاسخ مرا روز ِ فرّخ نهد
⏹دیگر بار یک هفته به نیایش می گردازد و بار نمی دهد و گودرز گیو را به نزد زال می فرستد تا به همراه ستاره شناسان به بارگاه شاه آید؛ چرا که بیم گمراهی کی خسرو را دارد.
پس از هفته ی دوم دیگربار پهلوانان سراغ شاه می روند شاه دوباره می گوید آرزویی از یزدان دارم؛ شما شاد و پیروز بازگردید.
پنج هفته خروشان و بی تاب نیایش می کند و سپس چشمانش را خواب در می رُباید و سروش به خوابش می آید که :

اگر زین جهان، تیز بشتافتی
کنون آن چه جُستی، همه یافتی

به همسایگی داور ِ پاک، جای
بیابی، بدین تیرگی در، مَپای
⏹و در ادامه می گوید جانشینی نیکو برگزین و به ارزانیان و نیازمندان ببخش و….
از آن سو زال و رستم و ستاره شناسان از سیستان می رسند. سپاهی رخساره زرد و نگران به زال و رستم می گویند که شاه
“به گفتار ابلیس، گم کرد راه”. زال آنها را آرام می کند و می گوید که کی خسرو را پند خواهد داد. نزد شاه می رود و می گوید:
من از درد ایرانیان، چون عقاب
همی تاختم همچو کشتی بر آب
⏹شاه در پاسخ می گوید پنج هفته است که از یزدان می خواهم مرا ازین سرای سپَنج ببَرَد؛ سحرگاه سروش آمد و گفت که گاه ِ رفتن، نزدیک است….
زال به کی خسرو می گوید سخن تلخم را به دل نگیر؛ تو در توران به دنیا آمدی و از نژاد افراسیابی و نیای دیگرت، کاووس هرچه پندش دادم، سودی نکرد و… تو نیز با سدهزار شمشیرزن به جنگ رفتی و پیاده با پَشنگ جنگیدی و ایزد به داد رسید و اکنون بدتر از همه، این :
که تو بَرنَوَشتی ره ایزدی
به کژّی گذشتی و راه بدی…

⏹کی خسرو به زال می گوید که اگر سرد با تو سخن بگویم، یزدان نمی پسندد و رستم، نیز آزرده می شود. پس به خوبی، پاسخ می دهم؛
نَبیره فریدون و پور ِ پَشَنگ
ازین گوهر از بُن مرا نیست ننگ…

دگر آن که “کاووس صندوق ساخت
سر از پادشایی همی برفراخت

چنان دان که اندر فزونی مَنِش
نسازند بر پادشا سرزنش…
⏹واگر پیاده جنگیدم، چون آن زمان، دلاوری نبود که بتواند با پشنگ یا شیده بجنگد. ولی من پنج هفته روز و شب لب گشودم و نیایش کردم
بدان تا جهاندار یزدان ِ پاک
رهانَد مرا زین غمِ تیره خاک

شدم سیر ازین لشکر و تاج و تخت
سبک بار گشتیم و بستیم، رَخت

⏹زال پوزش می خواهد و می گوید درین سالیان بی شمار چنین شاهی ندیده که چنین آرزویی داشته باشد….
شاه از زال می خواهد که بزمگاهی در هامون با حضور بزرگان و پهلوانان آماده سازد؛ رستم چنین می کند تا شاه سخنان خویش را به همگان بگوید و….

💠#بنیاد_فردوسی_مشهد
💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس‏

🆔 http://bonyadferdowsitous.ir/
🆔https://t.me/bonyadeferdowsitous

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن