خاستگاه و جایگاه شاهنامه پژوهی

💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته

💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته

🔺یادداشت (١٢۵)

🟧#ساسانیان
پادشاهی هرمزد
رفتن بهرام چوبینه به رزم ساوه شاه

🟪دکتر #بتول_فخراسلام

🔷#بهرام به نزد شاه می رود و از او می خواهد استواری را با وی همراه کند تا نام هر کسی را که در نبرد “سر ِ دشمنی زیر ِ گَرد آورد”، در نامه ای بنویسد و مورد توجه قرار گیرد. #هرمز نیز #مهران دبیر را با سپهبد می فرستد و لشکر از #تیسفون حرکت می کند. پس از آن شاه به موبد می گوید که چه می بینی؟

بدو گفت موبد که “جاوید زی
که خود جاودان زندگی را سَزی

بدین بُرزبالای این پهلوان
بدین تیز گفتار ِ روشن روان،

نباشد مگر شاد و پیروز گر
و زو دشمن شاه، زیر و زبَر

بترسم که او هم به فرجام ِ کار
بپیچد سر از شاه ِ پروردگار

🔷شاه پاسخ می دهدکه اگر #ساوه شاه را شکست دهد، شایسته است که شهریاری بآفرین گردد! پس از مدتی #هرمزد رازداری فال گوی را نزد #بهرام می فرستد تا هرچه می بیند، به شاه گزارش کند.
در راهِ بهرام، سَرفروش _کلّه پز _ی پدیدار می شود که در سبدی چندین سر دارد. سپهبد با نیزه اش سری از سبد بر می دارد و می گوید “که زین سان ببرّم سر ِ ساوه شاه”! فرستاده ی شاه که چنین چیزی می بیند، به فال نیک می گیرد و

چنین گفت ک”ین مرد ِ پیروز بخت
بیابد به فرجام ازین رنج، تخت

وز آن پس چو کام ِ دل آرَد به مُشت
بپیچد سر از شاه و گردد درشت!

🔷و این سخن را به شاه هم می گوید. #هرمزد شاه کسی دیگر را نزد #بهرام می فرستد و از او می خواهد که به شتاب، باز گردد. ولی #بهرام پاسخ می دهد که لشکر را از راه به بازگشت نمی خوانند؛ و هنگامی که پیروز گردم، نزدت می آیم. شاه نیز خشنود می گردد.

🔷#بهرام با لشکر به کشور #خوزیان می رسد. زنی با کیسه ای کاه، پویان میان سپاه می رود و سواری از لشکر کیسه ی کاه را می خرد؛ ولی بهای آن را نمی پردازد. زن، خروشان نزد #بهرام می رود و ماجرا را می گوید. آن مرد را می جویند و می یابند و #بهرام می گوید که این جُرم را کوچک شمرده ای؟! و دست و سر و پایش را می شکنند و در نهایت او را می کشد و خروشی از پرده سرای بر می آید که :

هر آن کس که او پرّ ِ کاهی ز کس
ستانَد ، نباشد ش فریادرس

میانش به خنجر کنم به دو نیم
بخرّند چیزی که باید به سیم!

🔷از آن سو #هرمزد پر اندیشه و نگران #خُرّاد بُرزین را به ماموریتی می فرستد و آن، این که می خواهد خُرّاد برزین با هدیه های گرانبها نزد ساوه شاه رود و از لشکر و بزرگان لشکر آگاه گردد. سوی#هری رود و پس از دیدن لشکر #بهرام به وی نقشه ی شاه و ماموریت خود را بگوید که برای #ساوه شاه دامی گسترانیده ایم. چنین می شود.

🔷 پس از دیدار #خراد برزین با بهرام، فرستاده نزد #ساوه شاه می رود و هدیه های #هرمزد را به وی می دهد. طلایه به ساوه شاه می گوید که لشکری به دشت #هری آمده است. ساوه شاه به #خراد برزین می گوید که تو برای من دام ساختی و

به جنگ آوری پارسی لشکری؟!
زنی خیمه در مرغزار ِ هری؟!

🔷#خراد برزین پاسخ می دهد که اگر سپاه اندکی بدین جا آمده، بدگمان مشو؛ مرزبانی ست که گذرش این جا افتاده است؛ یا نامجویی ست که امان و پناه از تو می خواهد؛ و یا بازرگانی سپاه آورده که در راه ایمن باشد. چه کسی جرات می کند با تو و سپاه فراوانت رو به رو شود؟!

سپس راه گریز می جوید. ساوه شاه پسرش #بغپور را بی سپاه نزد لشکر بهرام می فرستد تا پرس و جو کند که این جنگجویان چه کسانی هستند و چرا به آن جا آمده اند. #بغپور می رود و می گرید و رزمجویی به #بهرام خبر را می رساند. #بهرام و #بغپور رو در رو می شوند و پسر ساوه شاه می گوید که شنیده ام بگریخته ای.
#بهرام می گوید مباد که با شاه ایران از کینه یاد کنم؛ من به فرمان شاه از #بغداد برای جنگ با ساوه شاه آمده ام.

چو بشنید بغپور، برگشت زود
به پیش پدر شد، بگفت آن چه بود

ساوه شاه بدگمان می شود و فرستاده را می جوید؛ ولی به وی خبر می دهند که #خراد برزین گریخته است.

💠#بنیاد_فردوسی_مشهد
💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس‏

🆔 http://bonyadferdowsitous.ir/

🆔https://t.me/bonyadeferdowsitous

🆔https://www.instagram.com/bonyadeferdowsitous

🆔https://www.aparat.com/BonyadeFerdowsiMashad

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن